یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه ی لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش كرده بود

گفت یارب از چه خوارم کرده ای؟

بر صلیب عشق دارم کرده ای؟

خسته ام زین عشق دل خونم نکن

من که مجنونم،تو مجنونم نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو،من نیستم

گفت : ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم

سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یکجا باختم

کردمت آواره ی صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر میزنی

در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بی قرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم

نظرات شما عزیزان:

کلبه ی کوچک خوشبختی...

ساعت9:43---1 آبان 1391

[وب سایت]

دست من كوتاه از ديدار توست!قلب من اما, هميشه ياد توست !بهترينم هر كجا هستي بدان,هركجا باشم يادم ياد توست!

yas

ساعت23:02---30 مهر 1391

[وب سایت]

مهــــــــــر در پایان است
نکند مهـــــــــــــر تو با تقویم است؟؟
من ز تقویم دلت باخبرم!!
همه ماهش مهــــــــر است،
همه روزش احساس
زنده باشی ای دوست
عزتت افزون باد....

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: